بسم الله الرحمن الرحیم- بحثی با افراد کمونیست وفدائیان اقلیت درخارج وهمچنین برادران مسیحی ایرانی درخارج کشور- اقایان اقلیت فرمودند یکی از شعارهای ما- ازادی است شما فکر کردید اقدامات شما را یا ما نمیدانیم ؟ ویا فراموش کردیم؟ شما افرادی از شمابریدند وگفتند ما چیزی به کسی نمیگوئیم کشتید وبسیار افراد بی گناه ذر ابه دستور انگلستان کشتید- کل شما افرادی بسیاربیسواد – نفهم- بیشعور هستید ئکه فقط بدرد مخزدوری شرق وغرب میخورید خودتان با کمونیست های دیگر دنیا مقایسه نکنید تازه انهاهم بسیارموارد احمق هائی بیش نبودند- مداوم استعمار یاد داده است که کنگره بگیرید وبه شماگفتند معلومات شما کشک است باید فرمان ببرید- شما اگر مدیریت داشتید وشعوریداشتید که وضع شما این نبود- کمال بیشعوری استدرخارج هستیدوبه شما اجازه کانال دادهاند- مگر مفتی است که به شما کانال میدهند خیلی برای ازادی دل میسوزاند؟ فلسطین مگر کمونیست ندارد سیاست انگلستان چه بهائی به انها داده است جز انکه سران کمونیست انها کشت واب از اب تکان نخورد شما این ملت نمیشسنا سید- من داستانی تعریف کنم-در اوج قدرت شاه روحانیت درمسجدنو- دعوت عمومی کردهمه گفتند کشتار است دربیرم مسجد دودرب داشت دربداخل میدان شاهچراغ اطراف درب گارد شهربانی بود کاملا مجهز ماشینهای زیادی اورده بودند که افرادر ابه زندان بی اندازند- درب دیگر باز گارد بود تمام مسلسل مجهزبه سرنیزه بود که جلو گلو بگذارند-منواذد مسجد شدم تمام افراد گاردقدبلند اتخاب شده مجهز به نارنجک جنگی وگازی وچهار خشاب فشنگ با ماسک سیاه وجناب طوطیان ایشان مجهز یک عینک سیاهز ده بود هرکس که وارد میشد به اوخیره میشد وگارد محکمی هم گرفته بود باخودم گفتم ابهتات را نشان خواهم داد واین فکر را هم مردم کرده بودند-وارد شبستان شدم متوجه زنان بیشترانها زنان شهربانی وارتش مانند ان بود بعداهم صحت مشخص شد به در دیوار عجیب نگاه میکردند وبه مردان که وارد میشد یاز یر چشمی تیز نگاه میکردندویا خیره میشدند من درمرز زنان ومردان نشستم جناب ایت الله معزز مصباحی رحمت الله سخنران بود- بحث ایشان این بود که همه ایرانی هستیم این مسائل چیست رخ میدهد؟ وماتمدن بزرگی داریم ودین باعث نجات این ملت است اگر این دین نبودما جزو شوروی بودیم ورسید اینجا چهار پیرمرد استخواندار بنام مرجع که تقاضای صلوات کردم که اینها دین مردم ومملکت راحفظ کردند ومن مداوم با بیانتیکه راجع به مرجع وعلما صحبت میکردند تقاضای صلوات میکردم ومداوم صدای صلواته عظیمتر وبلند وباشکوه تر میشد وزنان تعداد اندکی بودند ویا فقط میگفتند بیار نازک وکم جان عجل فرجهم تا انجا ایشان فرمودند وقت ما محدود است اجازه بدهید من جملات خودرا تمام کنم انجا من ساکت شدم بیرون امدیم من متوجه شدم طوطیان سرش پایئن امده ومانند گرگ تیر خورده است- وجناب حضرت ایت الله مصباحی رحمت الله علیه با طوطیان صحبت میکردند وایشان نه انگار که کسی باایشان صحبت میکند خیره به مردم بودن وهرکس ایشان را میدید به ایشان باغضب نگاه میکرد مردم ازدم درب میدان شاهچراغ بیرون رفتند سوار ریوکردندبردند ومردم باز گشتند به سمت درب کوچک رفتند که گارد زنجیر بست وسرنیزه روی گلو گذاشت مردم الله اکبر میگفتند یک باطوم ضعیفی بسر یک طلبه زد که خون فوران کرد که امد لب حوض که سرش بشورد مردم عقب رفتند عدهای زیادی همان جا ایستادند وباز عده کمی جلورفتند درهمین موقع سیل خانم ها به سمت همان دربرفت وبا الله گفتن وگفتن برادران جلوبروید هجوم شروع شد تاغ انجا که میتوانستند زدند ولی سرانجام زنجیر پاره شدوراه باز شد شایع شد جوانان وبازاری ها میگیرنند یک طلبه جوان فرمودند جوان همراه من بیایدند وما همراه ایشان سلانه سلانه درحالیکه ایشان درباره غذا زندان جوک میگفتند از گارد عبور کردهایم که موجب خنده گارد شد وارد میدان شدیم درمیدان ایستاده بودند که دل وجرئت به دیثگران بدهند جمعیت که امد که اماده حرکت بودکسی گفت مرگ برشاه که سرباز ها وگارد از ریو پایئن پریدند وشروع به زدن ودستگیر کردن شد که همه فرارکردند-ادامه دارد